یک ماه پر از خــاطرات تلخ و شیرین
روز شنبه شانزدهم خرداد 88 در هفتمین روز میلادت در بیمارستان شهید اکبرآبادی از خون کف پایت برای آزمایش تیروئید نمونه گیری انجام شد که البته آزمایش تکمیلی در بیمارستان مفید در تاریخ ٨/05/88 انجام شد و یادش بخیر در برنامه زنده و شاد کودکانه سالن آمفی تئاتر بیمارستان مفید شرکت کردیم .
روز یکشنبه هفدهم خرداد در هشتمین روز زندگی برایت شناسنامه گرفتیم .
روز چهارشنبه بیستم خرداد در یازدهمین روز تولدت عمه معصومه ، عمه مریم ، مسعود ، فاطمه ، ریحانه و علی از شهرستان اومدن خونمون (بخاطر سرخک پسر عمو هادی ، زن عمو شهناز و هادی نیومده بودند ).
یاد شیرین زبونیهای علی پسرعموی بزرگ و مهربونت
جای خالی ها دی پسرعموی ناز و یکی یه دونت ،
یاد شیرینکاریهای فاطمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه جون دخترعمه نازنینت
یاد دل بردن های ریحانه دوست داشتنی دختر عمه کوچولوی شش ماهت
یاد همشون بخیر البتّه آناجون و آبایی هنوز هم پیشمون بودند .
روز جمعه بیست و دوم خرداد در سیزدهمین روز زندگی ات همه باهم دسته جمعی به همراه تو و مامان به پای صندوق رأی رفتیم و یادش بخیر موقع برگشت در سقّاخونه سر راه کلّی شمع روشن کردیم روز بعد آبایی و عمه ها و زن عمو به شهرستان رفتند و آناجون موند و من و تو و مامانی .
روز شنبه بیست و سوم خرداد در چهاردهمین روز تولدت آن کارت که به نظر خیلی سخت می رسید خوشبختانه براحتی هر چه تمومتر و مثل آب خوردن انجام شد قربونت برم که حتی خم به ابرو نیاوردی و مثل یه مرد دوام آوردی و گریه هایت فقط در حدّ تمرین گریستن بود .
روز چهارشنبه بیست و هفتم خرداد هجده روزه شدی دلت برای زادگاه مامان و بابا تنگ شده بود قطار ساعت 23 شب تهران – مراغه در حال مسافرگیری بود که البتّه با کلّی تأخیر راه افتاد و بماند که در میانه از حرکت ایستاد همونجا با یه سمند دربستی خودمان را به مراغه رسوندیم باران رحمت الهی نم نم می بارید در مراغه اتو را عوض کردیم .
نزدیک ساعت 13 ظهر قدم بر لیـــــــــــــــــــــــــــــــلان گذاشتی .