حسین ماه تمام منحسین ماه تمام من، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره
حـــلمــاجـــونحـــلمــاجـــون، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

حـــــلما و حســــین

سرنوشت مهدی : قسمت دوم

1399/4/5 10:44
596 بازدید
اشتراک گذاری

این قسمت : دنیای مهدی

 «و لقد خلقناکم ثم صورناکم ثم قلنا للملائکة اسجدوا لادم» (سوره اعراف - آیه11)

«و همانا ما شما را آفریدیم و سپس شکل دادیمتان و سپس به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید .

یکی بود یکی نبود خداوند شاهد ماجرا بود ...

سحرگاه پنجشنبه یکم بهمن 66 در بخش لیلان (آذربایجان شرقی) نوزادی بدنیا آمد . نامش را مهدی نهادند .

مهدی فرزند کوچک بانو ام کلثوم  و الحاج باباعلی بود . مادرم می گوید در زمان بارداری مهدی ، بدلیل حساسیت پوستی خیلی اذیت شده است و حکایت شب بیداری هایش تا سحر و تشت های آب نمک و پاهای تاول زده اش در هزار مثنوی نمی گنجد ...

مهدی از اوان کودکی ، جذاب ، شیرین و دوست داشتنی بود . بزرگی و نجابت در چهره اش موج می زد .

فامیل های دور و نزدیک و همسایگان به شکلی محبت خود را نسبت به مهدی ابراز می کردند . 

مهدی زودتر از  زمان ، بزرگ و بزرگ تر شد و سئوگلی  پدر ، مادر ، سه برادر و دو خواهر خود شد .

برادر بزرگ به سپاه عاشورا پیوست و به تبریز کوچ کرد . برادر دوم به تهران کوچ کرد و در راه آهن فسفاته شد .

برادر سوم در جمعه سیاه دوم شهریور 97 در سن 39 سالگی در پی حمله قلبی دعوت حق را لبیک گفت و  به سرای آخرت کوچ کرد . دو خواهر مهدی ازدواج کردند . خواهر کوچک راه برادر بزرگ را در پیش گرفت و خواهر بزرگتر ماند در شهر پدر و مادر تا نظاره گر سرنوشت مهدی باشد .

مهدی بزرگ شد . قیافه محجوب و قامت رشیدش دل از دل می برد . آن سه برادر ، پدر و مادر سالخورده شان و محمد کوچولو (شیرخواره برادر سفر کرده ) را به مهدی سپردند و رفتند پی سرنوشت شان .

مهدی آرامش خاطر خانواده شد . به شکرانه سلامتی اش همگی دست بدعا بودیم .  هیئتی بود . دوستانش بیشتر از جان دوستش داشتند . در ایام محرم روزه می گرفت ، با پای برهنه و با زبان روزه ، گریه کنان علم امام حسین (ع) را به دوش می کشید . یک روز در ایام فاطمیه در هیئت جوانان خاتم الأنبیاء در سرای جلالی دوبار از حال می رود . علاقه به نماز اول وقت داشت . مقید به حلال و حرام بود . نفرین و لعنت ابدی بر  کسانی که زیر پایش را خالی کردند و از هیئت جدایش کردند.

مهدی در رشته مهندسی عمران از دانشگاه آزاد میاندوآب  فارغ التحصیل شد . همیشه سر صحبتم با دکتر حنیفی "استاد دانشگاه مهدی" از ادب و لیاقت مهدی شروع می شد . دکتر حنیفی همیشه می گفت : مهدی خانی  نمونه است . مهدی مدتی در تبریز به تجارت لباس مشغول شد و با راهنمایی خواهر کوچکم به آموزش زبان های انگلیسی و استانبولی پرداخت .

اهل تفریح و گردش بود و عاشق دلباخته طبیعت . خوش خوراک ، شیک پوش ، خوش فکر و خوش اخلاق بود . آهسته سخن می گفت . در بیرون و خانه هرگز صدایش را بر احدی بلند نکرد . عصبانی نمی شد . سر بزیر ، مؤدب ، متین ، جذاب و باطراوت بود . 

 مهدی محور دورهمی هایمان بود . بچه ها را دور خودش جمع می کرد . بگو بخندهایش ، بازی های شاد کودکانه اش ، سرزنده بودنش و طبع لطیف شاعرانه اش دوست داشتنی ترش می کرد   . دل بزرگترها را هم بدست می آورد . درآمد چندانی نداشت ، برای دوست ، مهمان و غربتی ها سنگ تمام می گذاشت . یادش بخیر ...  هر وقت که باهم بودیم بساط جوجه ، ماهی شکم پر و کبابش همیشه براه بود . به هر بهانه ای ماشین پرایدش را روشن می کرد و به همراه پدر و مادر و نزدیکان برای گردش به دل  طبیعت می رفتند . روزها به سرعت می گذشت . نه می فهمیدیم غم و غصه چیست و نه می فهمیدیم دل چگونه می شکند .

پی نوشت : هنوز پس از گذشت حدود 4ماه از پرواز مهدی ، مصیبتش آنقدر سنگین است که در خیالمان هم نمی گنجد و هر چقدر تلاش می کنم یارای شرح مصیبتش نیست . اگر غصه های مهدی امان دهد از فراق  مهدی خواهم نوشت .  

پسندها (14)

نظرات (12)

مامان پریمامان پری
5 تیر 99 11:09
خدا رحمتشون کنه و به شما صبر بده😔
چه حیف واقعا
چه سخت و دردناکه آدم از فعل سوم شخص برا تعریف از عزیزانش استفاده کنه💔
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
بسیار ممنون ار همدردی و محبت شما دوست گرامی .
خداوند از شما راضی و خشنود باشد .
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
5 تیر 99 11:52
خدا رحمتش کنه و به همه ی شما صبر عنایت کنه

واقعا داغ سختیه
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
ممنون و سپاسگزار محبت های شما هستیم . خداوند به شما و خانواده محترم سلامتی و اجر عنایت فرماید .
زهرا‌بانوزهرا‌بانو
5 تیر 99 12:16
خدا رحمتشون کنه
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
ممنون از همدردی تان سلامت باشید انشاألله .
✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
5 تیر 99 12:53
خدارحمتشون کنه😔😔🌹🌹
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
ممنون خداوند اموات شما را بیامرزد .

5 تیر 99 13:44
خدا رحمتشون کنه 😭😭
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
ممنون خداوند اموات شما را بیامرزد .
مامان فاطمهمامان فاطمه
5 تیر 99 16:43
خداوند بیامرزتشون و ب شما صبر و اجر بده🖤
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
ممنون سلامت باشید .
خداوند اموات شما را بیامرزد .
مامان نرجس خانوممامان نرجس خانوم
6 تیر 99 1:16
خدا رحمتشون کنه داغ جوان تا ابد روی قلب آدم میمونه 😭 مخصوصا که جوان با اخلاق و کرامات باشه😭😭😭
خداوند بهتون صبر بده
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
ممنون و سپاسگزارم
سلامت باشید .
خداوند اموات شما را بیامرزد .
مامانیمامانی
8 تیر 99 15:20
خدا رحمتشون کنه
داغ جوان واقعا سخته، زن داداش من هم ۳۰ ساله بود و نزدیک دو ماهه که در بین ما نیست ولی هنوز نتونستیم با نبودنش کنار بیایم و باور کنیم.
خدا بهتون صبر بده. 
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
ممنون از همدردی شما دوست گرامی .
خداوند روح عزیز از دست رفته شما را قرین آرامش و رحمت خویش فرماید .
مامان صدرامامان صدرا
12 تیر 99 11:45
دوست عزیز خیلی خیلی ناراحت شدم تسلیت میگم 
خدا به شما و خانواده اش صبر عظیم بده 
خدا رحمتشون کنه
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
ممنون و سپاسگزارم دوست گرامی .
خدواند از شما راضی باشد و درگذشتگان شما را هم رحمت فرماید .
عمه فروغعمه فروغ
15 مرداد 99 13:06
روحشون شاد و در آرامش ابدی🌹
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
ممنون خداوند ازون راضی باشد انشاءلله .
مامانيماماني
25 مرداد 99 10:31
خدا رحمتش کنه وبه شما صبر بده خیلی سخت ودردناک از دست دادن عزیز 😭😭
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
خداوند رفتگان شما رو هم بیامرزد انشاءلله .
ممنونم از همدردی شما دوست گرامی .
PatrickPatrick
26 مرداد 99 11:06
چقدر سخته واقعا.انگار خدا عجله داره آدمای خوب رو زودتر ببره پیش خودش😔خدا رحمتشون کنه و به شما و پدر مادرتون صبر عطا کنه
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
سپاس گزارم .
خداوند اموات و رفتگان شما را هم بیامرزد و به خودتان و خانواده محترم سلامتی عطا فرماید .