سرنوشت مهدی : قسمت دهم(قسمت آخر)
این قسمت : آن روز
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ «پس خدا بهترين نگهبان است، و اوست مهربانترين مهربانان.» ( سوره مبارکه یوسف - آیه64)
آن روز ؛ پدر ، مادر ، دو خواهر و دو برادر مهدی ، بیچارگان بودند . خبر آمدن مهدی ، در شهر می پیچد . آبجی معصومه نزد پدر و مادر می رود و می گوید مهدی در ترکیه تصادف کرده است ، پاهایش شکسته است و امروز به ایران می آید . قلم یارای توصیف حال پدر و مادر را ندارد .کمتر از 48 ساعت از عمل من می گذرد . به خانه رفتم . خانه نبود ، ویران شده بود . ناله بود و شیون . مادر مغمومم را در حیاط دیدم که به زمین پهن شده است . زنان فامیل و همسایه ، اطرافش جمع شده اند . به دامنش افتادم . تقلا کردم یک بار دیگر در آغوشم بگیرد . حال مادر خراب بو د . خودم را کنترل کردم . ما را از هم جدا کردند . پدر مظلومم ، در حیاط سرگردان بود . به سمت پدر رفتم . دستهایم را دور سرش حلقه کردم . پدر ناله کرد من ناله کردم و باز هم ما را از هم جدا کردند .
آرام جانم ، هنگام اذان مغرب به زادگاه خودش رسید . جلال ، شکوه و عظمت آمدن مهدی ، غافلگیر کننده بود . در آن روزهای کرونایی ، حضور آن خیل عظیم ، هضم این مصیبت را آسان می کرد . غلغله بود و جا برای سوزن انداختن نبود . اعلامیه مراسم تشییع و دفن برای ساعت 9صبح فردا چاپ و پخش شده بود . وداع جانسوز مهدی با خانه و خانواده چند دقیقه بیشتر طول نکشید و آن پیکر مطهر ، شبانه به سردخانه لیلان منتقل گردید .
مهدی ، با کمال عزت و احترام و محبت وصف ناشدنی همشهریان عزیز ، تشییع و حدود ساعت10صبح شنبه ، بیست و چهارم اسفند98 ، پس از تبرک به تربت امام حسین (ع) ، در بهشت امیرالمومنین (ع) شهر لیلان ، آرام گرفت . روحش شاد ، یادش گرامی و نامش تا ابد ماندگار باد .
پی نوشت : همینجا از طرف پدر و مادر عزیزم ، دو خواهرگلم و برادر بزرگوارم و خودم ؛ از خدای فـرزانه و حَکیم ، بسیار تشکر می کنم که قبل از آنکه ؛ مهدی ، به قربانگاه برود ، در جیب داداش گلم پاسپورت گذاشت تا جنازه ، شناسایی بشود . از خدای بَصیر ، که عقل ، هوش و چشم های قاتل را بست تا پاسپورت را از جیبش برندارد . از خدای يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ ، که مانع تدبیر و دوراندیشی قاتل شد تا بلایی بر سر جنازه نیاورد و فقط در زیر برگ درختان قائم کند (فاصله محل قتل تا دریا 50متر است) . از خدای خَیْرٌ حَافِظًا ، که یک شبانه روز بر سر جنازه برادرم محافظ و نگهبان گذاشت تا حیوانات درنده جنگل بلگراد ، به پیکر برادرم آسیب نرسانند . از خدای مُدَبِّرَ الْأُمُورِ ، که یک دسته توریست فرستاد تا در کمتر از 24ساعت به قتلگاه بروند و هیزم جمع کنند و جنازه را کشف کنند و به پلیس خبر بدهند . از خدای عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ که در بی خبری و قبل از اطلاع خانواده ، پلیس ترکیه را مامور شناسایی جسد ، پیگیری جنایت و دستگیری قاتل کرد و آن ملعون را روانه زندان نمود . از خدای ُیجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ که در کمال ناباوری ، در آن روزهای کرونایی به سرعت چشم بر هم زدن ، مهدی را به آغوش وطن و به پدر و مادر خود باز گرداند از صمیم قلب تشکر می کنم .
خدایا ! روح دو برادر آسمانی ام را شاد بگردان .
اعلامیه مراسم تشییع جنازه مهدی
اعلامیه مراسم هفتم مهدی
اعلامیه مراسم چهلم مهدی
لحظات خارج شدن مهدی از هتل
لحظه سوار شدن مهدی به ماشین که به سوی جنگل می روند .
عکس لحظه شلیک گلوله به مهدی که توسط ماهواره ضبط گردیده است .
انتقال جنازه از جنگل به پزشک قانونی
دستگیری قاتل ملعون
آخرین عکس که مهدی از خودش سلفی گرفته است .
بدون شرح
دو برادر در یک قاب