اولیــــن روز مـــــــدرسـه
اولین روز مدرسه
بوی مهر و مهربانی می دهد ماه مهر و ابتدای مدرسه
آرام و قرار ندارد . ماه تمام من همچنان خورشیدها را می شمارد انگار دل خروشان دریائی اش در ساحل مهر آرام می گیرد . بی تاب کتاب است و دلتنگ حضور .
انتظار به سر می رسد . صبح چهارشنبه گوشی تلفن منزل می نوازد . مامان جلدی می پرد از مدرسه عمار یاسر اطلاع می دهند روز شنبه کلاس های پیش دبستان شروع می شود . رنگ به رخسار حسین و مامان و باباش برمی گردد . آخه از هفته آخر شهریور گوش به زنگ بودیم . بابایی با خیال راحت می گوید : فرزندم حسین! اکنون سه خورشید دیگر باقیست ...
به یاری خدای مهرآفرین ، امروز شنبه نوزدهم مهر سال 93 ، با دنیایی از شور و شوق و امید اولین روز مدرسه را شروع نمودی . شور و حال عجیب دیشبت دیدن داشت خیلی خوشحال بودی . با اشتیاق وسیله هایت را جمع می کردی وصف حال مامان و بابا در صد دفتر نمی گنجید . بار خدایا امید هیچ کس را نا امید مکن .
امروز صبح هنگام خارج شدن از خانه از زیر کتاب مقدس آسمانی رد شدی . ساعت هشت و نیم صبح دست در دست مامان از درب دبستان عمار یاسر وارد دنیای مهر و مهربانی شدی . حتم دارم مامان مانند بابا در طول مسیر مدرسه ، خاطرات اولین روز مدرسه خویش را چندین بار از ذهن گذرانده است .
مسئولین محترم دبستان به افتخار روز اولی های پیش دبستان جشن گرفتند . امروز برای اولین بار صف ایستادن را تجربه کردی . برای بار دوم در مدرسه از زیر قرآن رد شدی . در جمع مامان و باباهای بچه ها به توصیه های مسئولین محترم مدرسه گوش فرا دادی .
فرزند عزیزم ! امروز پنجره ای روشن به سوی فرداهایت گشوده می شود . روز و روزگاری نو امروز تو را به خود می خواند .
نظم وترتیب اولین ره آورد ماه مهر است . ساعت خواب مشخص و ساعت بیداری مشخص به منوی زندگی ات اضافه می شود . صبحانه به یک وعده غذایی تبدیل می شود .صدای زنگ مدرسه هوشیاری ات را قوی می کند . ناظم مدرسه برای نظام مند کردن بچه ها تلاش می کند . صف ایستادن صبورت می کند . ، خاطرات شیرین نیمکت نشینی ، نوای شیرین برپا بشین آمدن معلم توی کلاس ، انتخاب مبصر ، گچ و پاک کن و تخته سیاه ، مداد رنگی و کیف و کتاب ونقاشی ، همشاگردی و زنگ ورزش وبازی های دسته جمعی داخل کلاس ، بازدید ناظم از وضع ظاهری و ناخن ، سیاحت و میان وعده و تکلیف را فقط و فقط در مدرسه می توان یافت .
امروز یک روز شیرین وبه یادماندنی در دفتر خاطرات حسین و مامان و بابا ثبت می شود .
روز جهانی کودک
عزیز دل مامان و بابا ! فرا رسیدن 16 مهرماه روز جهانی کودک را برایت تبریک می گوییم . امیدواریم تو و تمام نوگلان این سرزمین با آرامش خاطر زندگی کنید .
البته مهر ماه امسال در مهربانی سنگ تمام گذاشت و روزهای قشنگی در تقویم امسال مان نوشت . اعیاد سعید قربان و غدیر ، روز جهانی کودک ، جشن مهرگان پاییزی ، اولین روز مدرسه ...
سفر به طبیعت زیبای شمال
به میمنت عید قربان فرصتی پیش آمد تا به همراه خانواده دایی فیروز به سرزمین مادری مان سفر تازه کنیم . آن هم چه سفری ...؟...!... هم فال بود هم تماشا ...هم سفر بود هم مسافرت . باب دل حسین و امیرعلی . بقول دایی فیروز ایده زندایی واقعا گل کاشت . یک سفر پرهیجان و به یادماندنی با گذر از رودبار و منجیل و رشت و بندر انزلی و جاده اسالم و خلخال و کلی زحمت رانندگی و شب بیداری برای دایی فیروز .
یک شب اقامت در کمپینگ پارک ملت و صرف صبحانه در هوای خیس و بارانی رشت و تماشای ریزش نم نم باران پاییزی، ساحل زیبای بندر انزلی و دل به دریا زدنت در هوای خنک و بارانی نهم مهرماه و ساعت ها آب بازی و آب تنی کردن ماه تمام من و سماجت بیش از حد کوچولوی نازنین ، پسر دایی گل و مهربانت امیرعلی برای بیرون نیامدن از آب دریا و اکراه بزرگترها از داخل شدن در آب که نتیجه ای دربر نداشت و زور کوچکترها بر بزرگترها چربید و بالاخره داخل آب شدیم و خلاصه نسیم خنک و بارانی ساحل خاطرات شیرین این گذر بودند .
جاده اسالم بخش هیجان انگیز این سفر بود . مناظر زیبای ابرهای متواضع و پایین آمده تا لابلای درختان در طول مسیر واقعا دیدن داشت . شکار لحظات از هیجان زایدالوصف امیرعلی جون و بلله بغل شدن و دس دس کردنش هنگام پخش آهنگ تولدت مبارک مرده را زنده می کرد چه رسد به ماها که غرق در هیجان و شادی و سرور بودیم . آلاچیق سرراهی جاده اسالم و صرف یکجای ناهار و شام و تنقلات و میوه های بروز مسیر و جنگل های ابری یا بهتر است بگوییم ابرهای جنگلی همه و همه از زیباییهای این سفر بودند .
و بالاخره اینکه ساعت 3 نصف شب ، بعد از یک شبانه روز و اندی گشت وگذار در طبیعت زیبای شمال به لیلان رسیدیم . و بعد از سه روز اقامت در سرزمین مادری به تهران برگشتیم .
با تشکر ویژه از دایی فیروز و خانواده محترم .