حسین ماه تمام منحسین ماه تمام من، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره
حـــلمــاجـــونحـــلمــاجـــون، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

حـــــلما و حســــین

اولیــــن روز مـــــــدرسـه

1393/7/19 19:53
1,453 بازدید
اشتراک گذاری

اولین روز مدرسه

بوی مهر و مهربانی می دهد         ماه مهر و ابتدای مدرسه

آرام و قرار ندارد . ماه تمام من همچنان خورشیدها را می شمارد انگار دل خروشان دریائی اش در ساحل مهر آرام می گیرد . بی تاب کتاب است و دلتنگ حضور .

انتظار به سر می رسد . صبح چهارشنبه گوشی تلفن منزل می نوازد . مامان جلدی می پرد از مدرسه عمار یاسر اطلاع می دهند روز شنبه کلاس های پیش دبستان شروع می شود . رنگ به رخسار حسین و مامان و باباش برمی گردد . آخه از هفته آخر شهریور گوش به زنگ بودیم . بابایی با خیال راحت می گوید : فرزندم حسین! اکنون سه خورشید دیگر باقیست ...

به یاری خدای مهرآفرین ، امروز شنبه نوزدهم مهر سال 93 ، با دنیایی از شور و شوق و امید اولین روز مدرسه را شروع نمودی . شور و حال عجیب دیشبت دیدن داشت خیلی خوشحال بودی . با اشتیاق  وسیله هایت را جمع می کردی وصف حال مامان و بابا در صد دفتر نمی گنجید . بار خدایا امید هیچ کس را نا امید مکن .

امروز صبح هنگام خارج شدن از خانه از زیر کتاب مقدس آسمانی رد شدی . ساعت هشت و نیم صبح دست در دست مامان از درب دبستان عمار یاسر وارد دنیای مهر و مهربانی شدی . حتم دارم مامان مانند بابا در طول مسیر مدرسه ، خاطرات اولین روز مدرسه خویش را چندین بار از ذهن گذرانده است .

مسئولین محترم دبستان به افتخار روز اولی های پیش دبستان جشن گرفتند . امروز برای اولین بار صف ایستادن را تجربه کردی . برای بار دوم در مدرسه  از زیر قرآن رد شدی . در جمع مامان و باباهای بچه ها به توصیه های مسئولین محترم مدرسه گوش فرا دادی .

فرزند عزیزم ! امروز پنجره ای روشن به سوی فرداهایت گشوده می شود . روز و روزگاری نو امروز تو را به خود می خواند .

نظم وترتیب اولین ره آورد ماه مهر است . ساعت خواب مشخص و ساعت بیداری مشخص به منوی زندگی ات اضافه می شود . صبحانه به یک وعده غذایی تبدیل می شود .صدای زنگ مدرسه هوشیاری ات را قوی می کند . ناظم مدرسه برای نظام مند کردن بچه ها تلاش می کند . صف ایستادن صبورت می کند . ، خاطرات شیرین نیمکت نشینی ، نوای شیرین برپا بشین آمدن معلم توی کلاس ، انتخاب مبصر ، گچ و پاک کن و تخته سیاه ، مداد رنگی و کیف و کتاب ونقاشی ، همشاگردی و زنگ ورزش وبازی های دسته جمعی داخل کلاس ، بازدید ناظم از وضع ظاهری و ناخن ، سیاحت و میان وعده و تکلیف  را فقط و فقط در مدرسه می توان یافت .

امروز یک روز شیرین وبه یادماندنی در دفتر خاطرات حسین و مامان و بابا ثبت می شود .

 

 

روز جهانی کودک

عزیز دل مامان و بابا ! فرا رسیدن 16 مهرماه روز جهانی کودک را برایت تبریک می گوییم . امیدواریم تو و تمام نوگلان این سرزمین با آرامش خاطر زندگی کنید .

 

البته مهر ماه امسال در مهربانی سنگ تمام گذاشت و روزهای قشنگی در تقویم امسال مان نوشت . اعیاد سعید قربان و غدیر ، روز جهانی کودک ، جشن مهرگان پاییزی ، اولین روز مدرسه ...

کارت پستال درخواستی طراحان

 

 

سفر به طبیعت زیبای شمال

به میمنت عید قربان فرصتی پیش آمد تا به همراه خانواده دایی فیروز به سرزمین مادری مان سفر تازه کنیم . آن هم چه سفری ...؟...!... هم فال بود هم تماشا ...هم سفر بود هم مسافرت . باب دل حسین و امیرعلی . بقول دایی فیروز ایده زندایی واقعا گل کاشت . یک سفر پرهیجان و به یادماندنی با گذر از رودبار و منجیل و رشت و بندر انزلی و جاده اسالم و خلخال و کلی زحمت رانندگی و شب بیداری برای دایی فیروز .

یک شب اقامت در کمپینگ پارک ملت و صرف صبحانه در هوای خیس و بارانی رشت و تماشای ریزش نم نم باران پاییزی، ساحل زیبای بندر انزلی و دل به دریا زدنت در هوای خنک و بارانی نهم مهرماه و ساعت ها آب بازی و آب تنی کردن ماه تمام من و سماجت بیش از حد کوچولوی نازنین ، پسر دایی گل و مهربانت امیرعلی برای بیرون نیامدن از آب دریا و اکراه بزرگترها از داخل شدن در آب که نتیجه ای دربر نداشت و زور کوچکترها بر بزرگترها چربید و بالاخره داخل آب شدیم و خلاصه نسیم خنک و بارانی ساحل خاطرات شیرین این گذر بودند .

جاده اسالم بخش هیجان انگیز این سفر بود . مناظر زیبای ابرهای متواضع و پایین آمده تا لابلای درختان در طول مسیر واقعا دیدن داشت . شکار لحظات از هیجان زایدالوصف امیرعلی جون و بلله بغل شدن و دس دس کردنش هنگام پخش آهنگ تولدت مبارک مرده را زنده می کرد چه رسد به ماها که غرق در هیجان و شادی و سرور بودیم . آلاچیق سرراهی جاده اسالم و صرف یکجای ناهار و شام و تنقلات و میوه های بروز مسیر و جنگل های ابری یا بهتر است بگوییم ابرهای جنگلی همه و همه از زیباییهای این سفر بودند .

و بالاخره اینکه ساعت 3 نصف شب ، بعد از یک شبانه روز و اندی گشت وگذار در طبیعت زیبای شمال به لیلان رسیدیم . و بعد از سه روز اقامت در سرزمین مادری به تهران برگشتیم .

با تشکر ویژه از دایی فیروز و خانواده محترم .

 

پسندها (10)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مامان امیرعلی
23 مهر 93 9:27
سلام خسته نباشید واقعاً پست قشنگی گذاشتین هم متنش خوبه وهم عکساش قشنگه و از همه مهمتر محتواشه که عالیه رفتن حسین جون رو به مدرسه خیلی خیلی تبریک میگم هم از طرف خودم و هم از طرف امیرعلی امیدوارم که پایان این مرحله هم مثل آغازش بسیار شیرین و پر از هیجان بشه پایانی که متصل بشه به ورود حسین جان به بهترین دانشگاهها ، بهترین مشاغل ،و شادترین زندگیها.
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
با تشکر از حضور پررنگ و سبزتون . با آرزوی همچون روزی برای تموم بچه ها و مخصوصا امیرعلی جون
دايي فيروز
23 مهر 93 14:21
سلام بر حسين كه آقا پسر شده(از نظر امير علي كه هر كسي مدرسه بره آقا پسر شده وگرنه هنوز ني ني هستش) با تبريك اولين روز مدرسه انشااله اين فصل نو آغازي براي موفقيتهاي تو باشد.
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
با تشکر از حضور گرم و صمیمی تون و با آرزوی موفقیت و سربلندی برای امیرعلی جون و دایی و زندایی
محمدرضا
30 مهر 93 19:41
سلام حسین آغانین آتاسی" پستووی گوردوم چوخ سویندیم امیدیم وار دعالاروویزدا بیزلری عونودمیاسیز
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
سلام کربلایی ، سلام محرم عاشقی ، چوخ سئویندیخ حضوروزدان چوخ ممنون کی افتخار وئریب بیزی باش اوجا ائتدیز . مولا اباعبدا.. الحسین (ع) و یئتمیش ایکی اصحابی نین مظلومانه شهادت گونلرین صاحب الزمان (عج) حضرتلرینین حضورونا ، سیزه ، هیأتی دوستلارا و بوتون مسلمانلارا تسلیت عرض ائلیرم . سیزده بیزلری دعا چاغلاریندا یاددان چخارتمیین .قوللوغوزدا واریخ .
حسین جون و مامانش
21 آذر 93 7:37
سلام حسین جون تبریک میگم ورودت رو به مدرسه و برات آرزوی موفقیت میکنم راستی ماشالله هزار ماشالله حسین آقا مردی شده برای خودش شده اومدم عکسشو که دسدم گفتم نکنه اشتباهی اومدم برای حسین جون و خونواده محترمش آرزوی سلامتی و موفقیت میکنم
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
سلام از بازگشت تون خیلی خوشحال شدیم. غیبت تون طولانی شده بودو نگران بودیم . شکر خدا که بازگشتین منتظر پست های جدید حسین جون هستیم .
❤فاطمه جون❤❤فاطمه جون❤
12 خرداد 97 11:41
یکی از بهترین روز ها روز اول مدرسه ست
ولی من اون روزو یادم نیستغمگینخندونک
مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
12 خرداد 97 15:25
سلام خاله جون ممنون از اینکه بهمون سر زدین مررررررررررررررررررررررسی
مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
2 مرداد 97 6:54
مرسی💖💖💖💗💗💗💞💞💘💘🌷💝💝🙏🙏🙏🙏
مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
20 خرداد 98 16:12
😍 😍 😍