حسین ماه تمام منحسین ماه تمام من، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره
حـــلمــاجـــونحـــلمــاجـــون، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

حـــــلما و حســــین

ناگفتـــــه هايي از حسین

1393/6/6 0:26
1,710 بازدید
اشتراک گذاری

 

عزیزم چندیست می خواستم از ناگفته های امسال برایت بنویسم . دلمان می خواهد بدانی آنقدر برایمان عزیز و دوست داشتنی هستی که حد و اندازه ندارد . با تمام وجود دوستت داریم و به وجودت افتخار می کنیم .

دلمان می خواهد این را نیز بدانی آنقدر برایت وابسته شدیم که حتی تحمل چند لحظه دوری ات برایمان سخت و سنگین شده است .

ماشاا.. بزنم به تخته هر روز بزرگ و بزرگ تر می شوی . تماشای قامت رشید و استوارت دل از دلمان می رباید . هزار پستوی دلمان لبریز از شوق حضور توست . تبسم های شیرین و لبخندهای نمکینت چهره معصوم و کودکانه ات را ملیح و دوست داشتنی تر می کند .

شیطنت هایت هنوز اسب دوانی می کند . وقتی گل لبخند در چهره ات می شکفد گل از گلمان می شکفد . نجابت ، متانت و وقار در وجودت موج می زند .

 

 

استعداد شعر گفتنت هر روز شکوفا می شود و برای هر مورد درخواستی فی البداهه شعر می گویی . میل و علاقه ات به کتاب و کتاب خواندن فراوان شده است . مامان هر شب برایت یک کتاب قصه می خواند . دیشب گفتی باباجون من تا کتاب نخونم خوابم نمی برد .

در حالی آخرین دوره کلاس های خانه کتابدار کودک و نوجوان منیریه را تجربه می کنی که به لطف زحمات ارزشمند و فداکاری های مربی دلسوز کودکان خاله مینای مهربان و بردباری های مامان جون برای خودت یه تیکه جواهر شدی .

0-glitter71.gif

فوق العاده خلاق شدی . تجسم و نقاشی هایت روز بروز بهتر می شود . مثل کودکی های خودم تخیلات خویش را در خواب می بینی و اغلب از خواب های شیرین و رؤیاهایت حرف می زنی .

این روزها حرف گوش کن تر شدی و رعایت ادب و احترام به بخشی از زندگی روزمره ات تبدیل شده است .

در سایه تربیت و تعلیمات مامان جون و پشتکار قابل تحسینت کارهای شخصی ات را از قبیل لباس پوشیدن ، غذا خوردن ، تخمه شکستن ، مسواک زدن ، دستشویی رفتن باستثنای حموم کردن به تنهایی و بدون کمک انجام می دهی .هنوز هم از بابایی به عناوین مختلفی چون همبازی ، اسباب بازی ، اسب سواری و کیسه بوکس استفاده می کنی .

 

در غربت ایام و محنت زمان رفیق قابل اعتماد و مونس دردهایمان شدی . دست در دستت نهادن و قدم زدن با تو در پارک ، محله ، کوچه و خیابان صفای دیگری دارد . مُلک دو عالم در برابر یک موی سرت عددی نیست .

پای درد دلهایت نشستن دارد . قانع بودن خصیصه ذاتی و ستودنی توست که از مامان و بابا به ارث برده ای . سجاده نمازت هر از گاهی سمبه بر سرشت پاکت می زند .

حافظه بلند مدت داری و اتفاقات زندگی و صحنه های فیلم های تکراری سال های قبل را به خوبی به یاد می آوری .

عشق در جانت مثل رود خروشان شعر مولانا همیشه جوشان است و ضمیر روشن درونت همچون فیزیک رو به رشد بدنی ات دایم در سیر و سلوک و حرکت .

پاره های تن مامان شدی و مامان بدون تو می میرد . نمی دانم با دل بابایی چیکار کردی هان بگو چیکار کردی ...؟ ...فرزند عزیزم !

 

به یاری خدای مهربان مهر ماه امسال به اجتماع عظیم و میلیونی جویندگان تعلیم و تربیت می پیوندی و پیش به سوی فتح قله های ادب و دانش وارد پیش دبستان می شوی . بقول امیرعلی جون جونی ، آقا پسر امسال میره مدرسه امیر مهد کودک .

شور و حال عجیبی تمام وجودت را فرا گرفته است . دل تو دلت نیست ما نیز دل تو دلمان نیست . خوشحالی هایمان را باهم ضرب می کنیم و  بر دل هایمان تقسیم می کنیم .

مامان مدام در حال تدارک مقدمات حلول ماه تمام من درکهکشان ادب و علوم الهیست و عمده وقت خویش را صرف یاد دادن و تمرین فعالیت های پیش دبستانی ات می کند .

 

فرزند گلم ! قدم اول را محکم و استوار بردار و خویشتن را به اقیانوس بیکران علم و دانش بسپار . قدم اول چنان خشت اول ماند هر چه قوی تر باشد سازه جسم و جان و جامعه ، سرحال و سالم تر باشد .

تمام توان و انرژی خویش را صرف آموختن ادب و دانش بنما و در این راه از هیچ سدی واهمه نداشته باش . علم و دانش خویش را در مسیر رشد و تعالی شخصیت درونی و بنای جامعه متمدن بشری بکار گیر .

 

فرزند عزیزم ! بدان که ریشه تمامی بدبختی های بشری در جهل و نادانی نهفته است و مرز میان انسان و حیوان در دانستن است . پیامبر بزرگوار اسلام (ص) چقدر زیبا فرموده اند : «ز گهواره تا گور دانش بجوی» .

عزیز دلم ! علم آرایش عقل است و هیچ دانشی بهتر از تفکر نیست . اندیشیدن یکی از بهترین نعمت های الهیست که خداوند به انسان ها ارزانی بخشیده است که نه فقط گلیم خویش را از آب بیرون بکشند که گلیم همنوعان و حتی سایر مخلوقات را نیز بدان از آب بیرون کشیده و خود و سایرین را به سرمنزل خوشبختی رهنمون شوند .

چرا که در کتاب آسمانی قرآن می خوانیم خداوند امانت خویش را بر کوه ها و آسمان ها عرضه داشت و از حمل آن سرباز زدند و این انسان بود که پذیرفت .

پس ای فرزند عزیزم ! ما یعنی بشریت امانتدار امانت بزرگ الهی هستیم و این امانت امروز به دست تو سپرده می شود .

آسمان بار امانت نتوانست کشید      قرعه بخت بنام من دیوانه زدند .

 

ای بابا ما رو باش اینا رو باش .مثلا می خواستیم در این پست اتفاقات زندگی مان در سال 93 را از زبان مامان و بابا بشنویم که به یکباره پای منبر موعظه شان سبز شدیم . البته مامان و بابای گلم ! ببخشینــــــــــــــــا منظوری نداشتم خواستم کانال را عوض کنم .

 

حق با توست فرزند گلم . رشته کلام یهویی از دستمان پرید و اینجوری شد که بدینجا رسیدیم . اما عیب نداره عزیزم ! بقول ماللوغلی صمد کمربندت را ببند می خواهیم پرواز کنیم . سال 93 تاکنون کانون حوادث تلخ و شیرین زیادی بوده است .

نوروز امسال همچون سال های قبل به سرزمین مادری مان سفر کردیم و تعطیلات نوروزی را در کنار خانواده و بستگان گذراندیم .

بخاطر قرین بودن نوروز 93 با ایام فاطمیه(س) ، ایام عید بیشتر رنگ و بوی معنوی بخود گرفته بود . در باب فرهنگ عاشورایی همشهریان عزیزمان و رعایت حرمت این ایام و تعویق سور و جشن های عروسی آنچنانی در پست «پنجمین عید نوروز حسین» اشاره نمودم .

 

و اما تجدید دیدار فک و فامیل و بستگان ،

سفر به بانه در معیت آناجون و خانواده های دایی فیروز و دایی اسلام ،

خاطره تجهیز و برپایی کارگاه خیار گلخانه ای داداش جون ،

سیزده بدر باغ حیدرآبادیولی که امسال ریحانه جون جمع مان را جمع تر کرده بود ،

سفر پربار و معنوی عمو مهرعلی مهربان و زن عموی عزیز مامان به خانه خداوند در اردیبهشت ماه امسال که هر چند سعادت بدرقه و پیشوازشان را نداشتیم لیکن به صد قافله دل مشایعتشان کردیم ،

سفر پربار و معنوی حج عمره پدر و مادر عزیز بابایی از تاریخ 21/3/93 الی 31/3/93 (که این سفر بهانه و انگیزه نوشتن این پست بود) و لحظات روحانی بدرقه و پیشواز دسته جمعی با قوم و خویشان در فرودگاه تبریز و صمیمیت و صفای دور هم جمع شدن و همبستگی فامیل های دور و نزدیک و سوغاتی های رنگ وارنگ سفر مخصوصا شترسوار موزیکال که دل شش کوچولوی فامیل را شاد کرده بود .

 

خاطرات شیرین سفر تو شمال حسین و پنجمین جشن تولدت در ویلای شیرگاه ،

مراسم روحانی شبهای قدر مهدیه تهران و شب بیداری و شیطنت های ماه تمام من و امیرعلی جون ،

قسمت پنجم سریال ناکامی های بابایی در آزمون نظام مهندسی ،

و عصر جمعه ای با دایی فیروز اینا در پارک جنگلی چیتگر از رهاوردهای سال 93 هستند .

پسندها (13)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مائده نین باباسی
6 شهریور 93 23:03
اولده تانریمین ادیلا.منیم ایسته لی عمی اوغلوم امید واریمدی کی بیرینجی نظرچی اولام کی بوگون یارادیغیجی پوستی اوخویوب و گوزل گوستردینیزحسین جانین شیطنت لرین وسون گه چن خاطره لروزدن چوخ سایی اورکلریمیزی سویندیردیک.سوزوموزون سونوندا حسین جانین ایلک مکتبه گتمه سینی اوزومون ومانی مائده واناسینین طرفینن اورکدن تبریک ائدیریک.عشق اولسون اذربایجان خالقینا یاشاسین
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
یاشاسین آذربایجان عشیقینه چالان اورکلر یاشاسین مائده، مانی ، آتا آنالاری یاشاسین آذربایجان توپراقیندا ممه اییندن پپه اییه نه بوتون یاشایان اینسانلار آیاقلارینیز آغریماسین شاد اولون شاد یاشیاسیز
مامان امیرعلی
8 شهریور 93 14:45
سلام سلام چه پست قشنگی نصیحت های پدرانه خوش به حالتون واقعاً آرزوی هر پدر و مادری دیدن این لحظه هستش که پاره تنشون انقدر بزرگ شده که داره وارد جامعه میشه ما که دل تو دلمون نیست واسه دیدن حسین جون تو لباس فرم مدرسه کیف به دست و آماده رفتن و برگشتن با یه بغل حرف و حدیث از مدرسه و دوستاش چه برسد به شما اومیدوارم که توی این مسیر که مسیر زندگی و آیندشه استوار و محکم قدم برداره و سر افراز و سر بلند باشه و باعث افتخار همه ما بشه انشاء الله
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
با تشکر فراوان از حضور صمیمی و قشنگتون ایشاللا همه نوگلان این سرزمین و مخصوصا امیرعلی جون در تمام مراحل زندگی بالاخص تحصیل علم و معرفت موفق و سربلند باشن . ممنون که با نظر پربارتون ما رو هم حسابی سر ذوق آوردین.
مامان و بابای ایلیا
20 شهریور 93 16:13
سلام به به چه پست قشنگ و دلنشینی بود هزااار ماشالله به حسین جون که دیگه برای خودش آقا شده،مرد شده قربونت برم عزیزم که میخوای بری پیش دبستانی ایشالله که همیشه همیشه موفق باشی
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
سلام خیلی ممنونیم از حضور پر مهرتون خیلی زحمت کشیدین ایشاللا تا چشم باز کنین ایلیاجون هم میره مدرسه .
مامان طاها
17 مهر 93 11:38
حسین جان روز جهانی کودک مبارک عزیزم
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
سلام طاهای عزیز روز شما هم مبارک باد با تشکر از حضور قشنگتون
مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
20 خرداد 98 16:12
😍 😍 😍