روزای آخـر
الهی چه جوریه چه قدّیه چه رنگیه چه شکلیه ؟...؟...رنگ چشاش ، ناز نگاش ، گریستناش ، خندیدناش ، خوشملیاش، ناز کردناش ، بهونه هاش ، شیطونیاش ، غر زدناش ، همبازیاش ، دست و پاهاش ، یواش یواش بزرگ میشه را رفتناش ، قدّ و بالاش ، چه جور میشه دل بردناش ، برق صداش ؟...؟...؟
اینا سؤالاتیه که ماه آخر تولد بارها هر مامان و بابایی از خود و خدای خود می پرسند و رفته رفته که به تولد نی نی شون نزدیک تر میشن دل تو دلشون نیست ما هم از این قافله عقب نبودیم . ای خدا ! ای مهربون ! مسافرم از راه میاد نی نیم داره دنیا میاد کاری بکن سالم بیاد ...
مامانی میگه این روزها خیلی شیطون شدی و لگدهایت کارساز.
نمی دونم شاید خبر داری مامان و بابا چه حالی دارند و چقدر بی تاب روشن شدن چراغ خونه شان با نور وجودت هستند .
آناجون و آبایی روز پنجشنبه هفتم خرداد 88 از شهرستان اومدن خونمون همون روز رفتیم بیمارستان و تاریخ بستری شدن مامان مشخص شد .
روز یکشنبه دهم خرداد ٨٨ .