سلام تهران
چهارشنبه نهم اردیبهشت 88 در حالیکه هشتمین ماه سفرت تموم می شد اسباب کشی کردیم .
بعد از یک و نیم سال زندگی در کرج ،ایستگاه بعدی مان تهران بود که هم به محل کارم نزدیک بود و هم بیشتر مراقب تو و مامانی می شدم اون روز دایی فیروز مرخصی گرفته بود خدا حفظش کنه خیلی به زحمت افتاد . چه میشه کرد یه مثل ترکی میگه "دست شکسته وبال گردنه " و دقیقاً یک ماه قبل از زمینی شدنت ، در تهران ساکن شدیم و کرج با همه خاطراتش به تاریخ پیوست... .
ادامه دارد ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی