دخترم حلماجان عزیزم خوش آمدی ...
نوزادی که به دنیا میآید باید بارها و بارها او را نگاه کرد و از لابهلای دستهای کوچکش و انگشتان ظریف پاهایش شگفتی آفرینش را دید و با خود تکرار کرد که « فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ » آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است ... سوره مؤمنون آیه ۱۴
ماه تمام من حسین عزیزم ! فکر می کنم وقتی مامان برگه آزمایش را به دست دکتر داد و بانوی متخصص به او گفت که در ماههای آینده صاحب فرزندی خواهد شد به ذهنش رسید واي که چقدر دلش يك دانه دختر می خواهد و همسری چقدر دل دل می کند و بهانه پشت بهانه می آورد و آسمان ریسمان میکند تا خداوند از فضل خویش یک دختر برایشان ارزانی کند ...
دو سه ماهی گذشت ... آن هنگام که حضور یک موجود دوست داشتنی را در خود حس کرد ، باورش شد که خداوند هدیهای را به او و همسرش بخشیده است.
مدتی دیگر گذشت ، کنجکاو شد که بداند جنسیت هدیه خداوند چیست . هر چند به ظاهر می گفت برایش تفاوتی هم نمیکند ، فقط صالح باشد و سالم ... اما این حس کنجکاوی او را دوباره به سمت آزمایشگاه و سونوگرافی کشاند و وقتی دکتر رادیولژی کاخ به او گفت توراهی شان دختر است تازه فهمید خدا چقدر هوای دلش را دارد . و بعد کمکم برای مسافر در راه ، لباس نوزادی و حوله و ... خرید.
این روزهای زیبا ادامه یافت و این آیه قرآن هر روز صیغه گوشهای مامانی و بابایی شد :« ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ » نطفه را به صورت علقه درآورديم پس آن علقه را به صورت مضغه گردانيديم و آنگاه مضغه را استخوانهايى ساختيم بعد استخوانها را با گوشتى پوشانيديم آنگاه جنين را در آفرينشى ديگر پديد آورديم . مؤمنون ۱۴ ...
مامان در ساعت 12:15 ظهر امروز دوشنبه بیست و نهم بهمن97 نوزادش را در آغوش گرفت و از شیره جان خود عزیزش را تغذیه کرد . راستی نی نی دوست داشتنی اش با آنهمه ضعف از کجا فهمید چگونه بمکد تا شیر مادر جانش را قوی کند .
آری گل پسرم ماجرای تولد انسان بسیار شگفتانگیز است که از یک نطفه تبدیل به نوزادی میشود .... شاید به راحتی از کنار این اتفاق بگذریم اما اگر کمی فکر کنیم نمه نمه پی به وجود خداوند می بریم.
ماه تمام من حسین عزیزم ! امروز تو خواهردار شدی و زیباترین روز در تقویم زندگی حسین و مامان و باباش نوشته شد ... امروز ملکه عشق با دو بال طلایی آسمان زندگیمان را ستاره باران کرد ... . آرزوهای بابا جامه عمل پوشید ... رنجهای 9ماه بارداری با شنیدن صدای گریه های حلما کوچولوی نازنین از تن مامان خارج شد و گل زیبای زندگی در دشتی از یاس های مهربانی شکفت ...
محل تولد : بیمارستان شهید مصطفی خمینی
جراح : خانم دکتر مریم امیری
دختر گلم جان جانانم ماههاست زیباترین جملات را برای امروزت کنار گذاشته ام عشق و محبت قلبم را نثار قدمهایت می کنم و روشن ترین فرداها را برایت آرزو می کنم .
حـــلما جــان عـــزیزم تــولدت هــزاران هــزار بار مـــبارک