خاطـــــرات زمستانی
فـرا رسـيدن ايام شــهادت مـظلومانه
حضرت فاطمه زهرا (س) تسليت باد .
فرزند عزیزم ماه تمام من حسین جان ! باز هم مدرسه ام دیر شد . به قول هواداران پرشور تراختور عیبی یوخ ، در عوض دل سیر برایت می نویسيم .
در پست قبلی از خاطرات پاییزی ات نوشتیم و با شب یلدا به پایان رسید در این پست به خاطرات زمستان 93 می پردازیم .
زمستان که نگو ماشاأ.. زمستان امسال دست بهار و تابستان را از پشت بست. البته بر خلاف کمی بارش های جوی ، هوای تهران امسال نسبتا سالم و ملایم بود و همچنان حسرت به دل برف های آنچنانی ماندیم .
به لطف خداوند زمستان امسال سراسر موفقیت بود و قلم سرنوشت روزهای خوبی برای حسین و مامان و باباش نوشت . کرنی می گوید : زمان استاد بزرگی است که بسیاری از مشکلات را حل می کند .
همکارم با كلي مزه ريزي تعریف می کرد بچه یکی از آشنایانش در پیش دبستان تن استار شده ، می گفت خیلی ذوق کرده و دل تو دلش نيست . من هم بادی به غبغب انداختم و گفتم خب شکر خداوند ماه تمام من هم 10 ستاره شد .
موفقیت هایت در مدرسه هر روز چند برابر می شود سوره های حمد ، توحید ، کوثر ، نصر ، عصر ، ناس و قدر را بطور کامل یاد گرفتی و دعای فرج و آیت الکرسی را مثل بلبل می خوانی . کلی حدیث و شعر بلد شدی . روز بیستم اسفند قرار است در مدرسه برایتان جشن آیت الکرسی و جشن نوروز را یکجا بگیرند . نمی دانم با چه زبانی ازت تشکر کنیم که مایه مباهات و فخرمان هستی . البته جوابش در یک جمله از قرآن کریم خلاصه می شود : "هذا من فضل ربِی" .
اي خداي بزرگ ! به خاطر رحمت و نعمت فرزند سالم از تو تشکر می کنیم و جای دارد در همین جا از زحمات ارزشمند خانم سالار ، معلم متعهد و زحمت کش تان که انصافا با صبر و حوصله ستودنی و آموزش های مفید و منطبق با فطرت الهی مثل یک دسته گل تربیت تان می کند تشکر و قدردانی نماییم .
نقاشی های قشنگ و جور وا جورت سطح فکر بالایت را نشان می دهد و اندیشه هایت را فراتر از قاب یک کودک 5 ساله نشان می دهد . عزیزم روز به روز نشاط و شادمانی را به زندگیمان تزریق می کنی .
استجابت دعاهایت در حق پدر و مادر رد خور ندارد . در پست اندر احوالات این روزهای حسین یک نمونه برایت نقل کردیم .
چند روز قبل از اعلام نتایج آزمون نظام بابا ، وقتی شنیدم در حرم حضرت معصومه (س) برای قبولی بابا دعا کردی دلم قرص شد . آخه می دانی ده سال بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه فیل بابا یاد هندوستان کرده بود و قبول کنیم که قبولی در آزمون نظام مهندسی به خودي خود دشوار است .
بگذریم آن روزمان رنگ خدایی داشت یکم بهمن 93 را می گویم . دهخدا می گوید : اراده آهنین ، زمین خوردن هفت باره و برخواستن برای بار هشتم است . جالب تر از همه نمرات 5 دوره قبلم بود ( به ترتیب 34، 43 ، 47 ، 48 ، 49 – توضیح اینکه اخذ حدأقل نمره 50 قبول محسوب می شود ) .
ساعت 20 شب سایت اعلام نتایج در حال بارگذاری بود چشم هایم را بسته بودم . دلم گواهی می داد می شود . آنی مانی می کردم ولی دلم قرص بود . هرگز نمی توانستم تصور کنم قبول نمی شوم . حس و حال عجیبی داشتم .
چشم هایم را یک آن باز کردم . باورم نمی شد رحمت الهی شامل حالم شده بود . چند باری به چشمانم التماس کردم تو را خدا درست ببینند . آن بيچاره ها تقصيري نداشتند اشتباه نمی کردند نمره 57 مقابل اسمم درج شده بود .قبول بودم قبول قبول . هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا . ...
زمین در یک لحظه فارغ شد . چنان به هوا پریدم که فقط در رؤیاها می توان نمونه اش را تصور کرد . فوري به منزل زنگ زدم . مامان منتظر بود حالش را درک می کردم . صدایش می لرزید . فقط گفتم نظام قبول شدم و دیگر هیچ نفهمیدم خوشحال بودم از اینکه خوشحالش کرده بودم . پاره های دل مامان و بابا هم شنید خیلی خوشحال بود اون هم از خیلی وقت پیش منتظر این لحظه بود .
غرق در شور و شعف با رب خویش خلوت نموده و به ابراز احساسات پرداختم یادم رفت به مادرم زنگ بزنم چند دقیقه بعد یادم آمد زنگ زدم پدرجان گوشی را برداشت و گفت مبارک است گفتم چی ؟؟؟ گفتند سمیه الان قطع کرد و برایمان خبر داد . یکبار دیگر به وجود همسر مهربان و فداکارم افتخار کردم که حواسش هست و البته مچ گیر ( مچ گیر دل غافل بابا) .
پس از حمد و ثنای الهی ياد مي كنيم از دعاهای خیر پدر و مادر عزیز و مهزبانم و دعاهای خیر ، امیدآفريني و انگیزه بخشی مامان حسين جان، همراهی دلبند مامان و بابا "ماه تمام من" حسین ، دعاهای خیر سایر دوستان ، آشنایان ، همكاران و مخصوصا خانواده محترم دایی فیروز که به حق و به جد با حساسیت ویژه و دلگرمی و روحیه دادن نقش بسزايي در این موفقیت داشتند و از همگی تشکر و قدردانی می نماییم . از این جهت اسم این پست را میم مثل مازمون گذاشتم که همه ما در این آزمون قبول شدیم .
گفتيم که زمستان امسال باران و برف کم بارید ولی باران رحمت الهی بر چمن زار آرزوهای حسین و مامان و باباش حسابی باریدن گرفت . آنچنان که دریاها پدید آمد . در یک اتفاق جالب و پس از انتظار چندین ساله ، وضعیت خدمتی بابا از قرارداد کار مدت معین به روزمزد دائم تبدیل شد.
خدای بخشنده و مهربان را به خاطر این موهبت خاص و لطف شايان سپاس می گوییم و جای دارد از زحمات ارزشمند و قابل تقدیر مدیران شرکت تقدیر و تشکر نماییم .
مامان هم حاصل زحمات خویش را برداشت می کرد . به یقین بخش اعظمی از این موفقیت ها را پس از یاری خداوند ،مدیون حمایت های مامان و محصول تلاش و توجه مربی و معلم بزرگ خانواده هستيم .
انشاأ.. روز بیست و پنج اسفند ماه برای گذراندن تعطیلات نوروزی به سوی ولایت مادری سفر می کنیم .
عزيزم ! راستي اولين دندان شيري ات لق شده و به سلامتي مي خواد بيفته . انصافا امانتدار خوبي بودي و خيلي قشنگ و تر و تميز مثل دندان هاي اصلي از دندان هاي شيري ات محافظت كردي . واقعا دست مريزاد ...
حرف آخر :
پسرم در تمام زندگی لبـخـــند بـــزن!!
بَرآمدگـــی گونه هایتــــ توان آن را دارد که "امیــد" رفتــــه را باز گرداند...
گـــــاه قوســی کوچکـــــ میتوانـد مِعمـــاری بنایــی را نــجاتــــ دهـــد!!!
مجموعه کارهای کلاسی حسین (2)
تا پست بعدی بخداي بزرگ می سپارمت .