خاطـــــــرات ماه چهارم
شهریور 88 کفگیرش را به تن مهر می مالید ماه تمام من چهار ستاره داشت بابایی دو هفته مرخصی گرفته بود لیلان "زادگاه مامان و بابا" میزبان خاطره هایمان بود .
فصل انگور چینان بود ، به یمن حلول ماه تمام من ، باغ انگور آقاجون پر محصول ترین سال خودش را تجربه می کرد .
حسین عزیزم ! تولید بیش از بیست قلم انگور شیرین و رنگ به رنگ ، منطقه را نامزد سرزمین خوشه های طلایی نموده و از آوازه انگور بیدانه سفید لیلان ( کشمش اوزومی ) بازار کاسبان محلی همه ساله گرم و داغ .
باران میهمان ناخوانده آذربایجان بود و این خوشایند باغداران نبود . حسین عزیزم ! پانزده روز از بهترین روزهای زندگی ات در لیلان گذشت .
عمو رسول و عمه مریم و ریحانه جون هم بودند و جمع عموهایت هم جمع بود .
تو در این روزها با آسودگی خاطر در خونه های بزرگ لیلان غلط می زدی و در آغازین روزهای ماه پنجم تولدت با قطار به تهران برگشتیم .