حسین ماه تمام منحسین ماه تمام من، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
حـــلمــاجـــونحـــلمــاجـــون، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

حـــــلما و حســــین

خاطرات پايـيز 93

1393/10/3 11:56
2,315 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرزند عزیزم حسین ماه تمام من! ای روشنایی ضمیر دلمان . ای تک ستاره روشن آسمان زندگیمان سلام .

1yg2.gif

 

 سلام اي گل خوشبو اي ماه رو ! ضمن عرض تبریک بمناسبت فرا رسیدن ماه ربیع اول ، ماه شادی آل ا.. ، ماه برات و برکات ، ماه سلام و صلوات به خاطر تأخیر طولانی یک معذرت خواهی حسابی برایت بدهکاریم .

 

 

 

آخه می دونی این روزها به خاطر مشغله زیاد کاری ، آزمون نظام بابا و مدرسه رفتن عزیز دلمان ، نوردیدگان ، سرمان حسابی شلوغ بود .

از آخرین پستی که برایت نوشتیم دو ماهی میگذرد . حرف برای گفتن زیاداست . مجبوریم ساعت زمان را دو ماه به عقب تر بکشیم .

ابتدا از آداب و آیین آغاز ماه محرم در تهران میخواهیم برایت حرف بزینم . روزهای آخر ماه ذیقعده پرچم های عزا بر سردر منازل نصب میشود . شهر رنگ و بوی معنوی بخود می گیرد. ایستگاههای صلواتی درگوشه وکنار شهر براه می افتد . بنرهای عزا خبر از فرا رسیدن ایام سوگواری سید و سالار شهیدان می دهد .

هر کس به اندازه معرفت خودش قدم بر می دارد . عزاداری مخصوص آذری های ساکن منیریه زبانزد شهر است . برپایی موکب های عزا در کوی و برزن آدمی را به 1400 سال پیش می برد . قلب ها در سمت مسیر حرکت امام حسین (ع) براه می افتد .

طاقتمان طاق شده بود . زنگار دل اذیتمان می کرد . هر لحظه بیتاب محرم بودیم .  حس و حال عجیبی داشتیم .

شرکت در مراسم طشت گذاری فاطمیه مراغه ایهای مقیم مرکز با نوای گرم حاج داوود علیزاده عطشمان را برای عرض ادب و ارادت به ارباب دلهایمان بیشتر و بیشتر کرد .

آزمون نظام نزدیک تر می شد و بابا تا نیمه های شب مشغول مطالعه بود . به همین دلیل ، به ناچار زخم های دل محروم از  فیض مراسم عزاداری سرزمین مادریمان "لیلان" را با حضور در مراسم پرعظمت مهدیه تهران مرهم نهادیم .

امسال با ادب و معرفت بیشتر سینه می زدی و وقتی بابایی را مویه کنان می دیدی سؤال کردن هایت بیشتر می شد . هی به بابایی می گفتی بابا جون کی عاشورا می شود پس کی به لیلان می رویم و پرچم بدست می گیریم ؟؟؟....!!! و جواب همه سؤال هایت فقط یک نگاه ملیح بابا بود و سکوتی سرد و سنگین و غمگین .

با شروع کلاس های پیش دبستانی دبستان عمار یاسر دور جدیدی از زندگی تو و مامان شروع شد . وارد یک دنیای جدید شدی .

با  توجه به نزدیکی مدرسه به محل سکونتمان ، افتخار رساندن به مدرسه و بازگشت به خانه نصیب مامان شد . 

یاد کودکی های مان بخیر .  ساعت هفت صبح از خواب بیدار می شوی . گاهی ناز می کنی و گاهی ناز نمی کنی . مامان می گوید گاهی هنگام صبحانه خوردن پای سفره درازکش صبحانه می خوری . دست در دست مامان با هزاران آرزو و امید به سوی مدرسه راه می افتی .

از ساعت هشت صبح الی یازده و نیم ، کلاس تان طول می کشد . با یک بغل حرف و حدیث به خانه بر می گردی . 

نام معلم تان خانم سالار است .انصافا خیلی برایتان زحمت می کشد . در طول این سه ماه چیزهای زیادی برایتان یاد داده است .

شعرهای قشنگ ، قصه های شیرین و احادیث بسیار خوبی یاد گرفته ای . مجموعه نقاشی و کاردستی هایت تماشاییست .

Liebe linien

 

خیلی زود سوره حمد را یاد گرفتی . وقتی برای اولین بار این سوره را بطور کامل و بدون اشتباه و روان برای بابا خواندی ، بابایی از فرط خوشحالی در پوست خود نمی گنجید . وقتی برای آبایی و عمه معصومه پشت تلفن خواندی آن ها هم برایت جایزه فرستادند . سوره های توحید ، عصر ، کوثر و دعای فرج را به خوبی می خوانی . به قول خودت  آیت ا.. کرسی(آیت الکرسی) را کم کم داری یاد می گیری .

این روزها اغلب ، وقت نمازهای یومیه کنارمان به نماز می ایستی و تا آخر نماز تاب می آوری .  آفرین به این همه شعور و شناخت . "فتبارک ا.. احسن الخالقین" .

 از گرفتن جایزه اولین پنج ستارگیت بسیار خوشحال بودی . خیلی از نقاشی هایت فراتر از سن و سال خودت است . طبع لطیف شاعرانه ات همچنان تحسینمان را بر می انگیزد .

شعر زیر را روزهای اول مدرسه  گفتی . با خواندنش همیشه لذت می بریم :

هِنگولی هِنگولی میاد شیطونی منو گول می زنه .

آرومک می گه : بچه ها بیاین توپ بازی کنیم .

خانم معلم نشنوه ها... خانم معلم نفهمه بچه ها .

اگه يه وقت خانم معلم فهمید ، گفت : بگو ببینم چیکار می کردین .

چرا اون کارو کردین .

 بگو ما نفهمیدیم آخه شیطونی ما رو گول زد .

حرفشو گوش نمی کردیم ؟...!

قصه ما به سر رسید کلاغه به خونه اش نرسید .

شب ها ساعت نه ، نه و نیم بخواب می روی قبل از خواب مسواک می زنی . فقط با خواندن کتاب خوابت می برد ...

نزدیکی های اربعین بود دایی اسلام اینا چند صباحی جمع مان را جمع کردند . یادشان بخیر . محمد مهدی ، محمد یاسین ، امیرعلی و ماه تمام من حسین حسابی باهم خوش و بش کردند .

بازدید از کاخ گلستان وبازی های قلعه شادی بوستان ولایت ، ره آورد سفرشان بود و خیلی به مذاقتان خوش آمده بود . سوار موج شادی بودین و تا دلتان بخواد بازی کردین . دست دایی جونی هات درد نکنه .

صبح روز اربعین دایی اسلام اینا راهی بوشهر شدند . خداوند یار و یاورشان باد .

بعد از ظهر  روز اربعین دسته جمعی به پابوسی حضرت شاه عبدالعظیم حسنی رفتیم و شام را میهمان حضرت بودیم جای دایی اسلام اینا حسابی خالی بود . البته بعد از زیارت ، داخل پارکینگ حرم بساط حلیم  و شله زرد نذری خالة امیرعلی جون هم خیلی بموقع و حساب شده بود و شما هم دلی از عزا درآوردین .

امسال بخاطر تقارن شب های آخر ماه صفر با شب آخر ماه پاییز ، شب یلدایمان رنگ و بوی معنوی گرفته بود .البته یک کاردستی قشنگ با موضوع شب یلدا برایت درست کردیم .

و اینها چکیده ای از خاطرات ماه تمام من در طی دو ماه اخیر بود .

حسین جان دوستت داریم هزار هزار تا...

 

 

عكس هاي بجاي مانده از روز اول مدرسه

 

نمونه هایی از نقاشی های ماه تمام من در سه ماه گذشته

 

 

نمونه هایی از کار های دستی  ماه تمام من در سه ماه گذشته

(البته با کمک مامان جون)

 

مجموعه کارهای کلاسی ماه تمام من در خانه کتابدار

(از سال 92 الی شهریور93)

 

 

 

 

 

مجموعه عکس های بازدید از کاخ گلستان -قلعه شادی-شب یلدا

 

 

 

 

پسندها (12)

نظرات (8)

فرناز خاله آرسن جون
4 دی 93 13:43
سلام عزیزم چه وبلاگ زیبایی دارین.خدا پسرتونو حفظ کنه خاله جونی آرسن تو جشنواره شرکت کرده اگه رای بدین خوشحال میشیم.راستی ما هم تبریزی هستیم
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
سلام ممنون از حضورتون در ضمن ما به آرسن جون رأي داديم
فرناز خاله آرسن جون
6 دی 93 20:19
مرسی عزیزم.فدااااااای مهربونیت
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
ممنون از نظر لطفتون
مامان امیرعلی
9 دی 93 9:04
سلام و خسته نباشید به حسین و مامان و باباش، آفرین حسابی گل کاشتین. هزاران آفرین به حسین جون با این نقاشی ها و رنگ امیزایای قشنگ و زیبا و طبع شعر گفتن و شعر خوندنش حیف این همه کارای قشنگ قشنگ که حسابی جاشون تو وبلاگ حسن آقا خالی بود.امیدوارم سالهای بعدی مسیر تحصیل و دانش رو هم مثل امسال با شادی و موفقیت روز افزون طی کنید.یه خسته نباشید ویژه هم به مامان حسین جون به خاطر همکاری و همراهی لحظه به لحظه با ماه تمام ما حسین جون. این هم سه تا گل برای هر سه نفرتون
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
سلام با تشکر از اینهمه لطف و محبتی که دارین و همیشه با نظرهای سازنده و پر مهرتان ، مشوق و مایه دلگرمی ما بوده و هستید . و مهمتر از همه هر وقت وبلاگ های زیبا و قشنگ امیرعلی جون و ماه تمام ما حسین را مرور می کنیم . کلی برایتان دعا و موفقیت آرزو می کنیم که باعث و بانی این کار خیر شدین .و وقتی این همه خاطره و مطلب و عکس را کنار هم می بینیم واقعا افتخار می کنیم که یه خدمت هر چند کوچک ولی ماندگار در حق بچه هامون داریم انجام می دیم.خداوند را شکر می گوییم که این شناخت و نعمت را برایمان ارزانی بخشید . باز هم از بابت وقتی که می ذارید و با نظرهای گرمتان دلگرم مان می کنید بسیار ممنونیم .
امیرعلی
9 دی 93 9:07
آفرین به پسر عمه گلم با این همه ذوق و هنر .نقاشی ها و کاردستیات عالیه ،دوست دارم هزارتا
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
سلام پسر دایی جون جونی آخش قربونت برم ای جان و دلم امیرعلی خوشگلم من هم دوستت دارم هزاااار هزاااااار هزاااااار تا خیلی ممنونم که یادم کردی . من هم همیشه به یادت هستم .
مامان آنیسا
29 دی 93 11:05
setareh
22 بهمن 93 11:13
سلام... خدا فرزند گلتون رو براتون حفظ کنه .. داماد بشه
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
سلام ممنون از اينكه به ما سر زدين .
خورشیدخورشید
27 تیر 97 23:27
گلگلمحبتمحبتمحبت​​​​​​​ گلگلگلمحبتمحبت​​​​​​​محبت​​​​​​​ ​​​​​​​گلمحبتمحبت​​​​​​​محبت​​​​​​​  
مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
2 مرداد 97 6:52
مرسی💖💖💖💗💗💗💞💞💘💘🌷💝💝🙏🙏🙏🙏