حسین ماه تمام منحسین ماه تمام من، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره
حـــلمــاجـــونحـــلمــاجـــون، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

حـــــلما و حســــین

سرنوشت مهدی : قسمت پنجم

1399/6/2 16:05
576 بازدید
اشتراک گذاری

این قسمت : دل خون

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ ﴿بقره - ۱۵۵﴾

 امروز دوم شهریور ، دومین سالروز فقدان جانسوز برادر گلم خیراله است . نثار شهدا ، رفتگان و شادی روح دو برادر عزیزم خیراله و مهدی ، لطفا  فاتحه ای قرائت فرمایید .

دل خونم و دستپاچه ... آرزوهایمان را مرور می کنم که برباد رفته است . دنیا روی وحشی خود را نشان می دهد . تلاش می کنم مستاصل نشوم . باید برای پذیرفتن یک حقیقت تلخ آماده بشوم . شهریور97 وقتی خبر جوانمرگ شدن برادر مرحومم خیراله را شنیدم ناخودآگاه گفتم :  «انا لله و انا الیه راجعون» و به مرور با فراق عزیز از دست رفته کنار آمدم . اما وقتی خبر مرگ داداش مهدی را شنیدم ترسیدم و یک نفسه جیغ کشیدم و هنوز پس از گذشت نزدیک به شش ماه نتوانسته ام مرگ مهدی نازنینم را هضم کنم . از زنگ تلفن هم می ترسم .

ورق برگشته است . باید آماده شویم و به لیلان برویم . چگونه برویم؟  آرزوهایمان چه می شود  ؟ ما که برای تدارک عقد گل سرسبد خانواده آماده می شدیم . بعد از مهدی چگونه باید زندگی کنیم ؟ به همسرم می گویم به آقا فیروز زنگ بزن و بگو بیاید و باهم به لیلان برویم . نمی دانم تا آمدن آقا فیروز اینا چقدر و چگونه گذشت ولی وقتی دایی فیروز و زندایی وارد خانه شدند خودم را جمع و جور کردم و با نثار فاتحه به حالت عادی یک آدم داغدار برگشتم . همدردی چه حکمتی دارد ؟ داغدیده را آرام و تحمل مصیبت را راحت می کند . خداوند هیچ کسی را بی کس و کار نکند . دایی فیروز قبول زحمت کرد و حدود ساعت پنج بعد از ظهر ، در معیت ایشان از تهران به سوی لیلان حرکت کردیم . درد ناحیه زیر قفسه سینه ام جدی شده است .

خدایا قرار است چه بر سرمان بیاید ؟ این بادهای سیاه تا کی می وزد ؟ تندباد حوادث قصد کندن ریشه ی مان را دارد ؟ به پدر و مادرم چه بگوییم ؟ با شنیدن این خبر چه بر سرشان می آید ؟؟؟ ... . داغ جوانمرگ شدن خیراله کم نبود ؟؟؟ ... ای دادرس بی پناهان کمکی فرجی گشایشی .

زمان را درک نمی کنم گویا شب شده است . نماز مغرب و عشا را را در شرایط کرونایی در مسیر خواندیم . خداوند دایی فیروز و خانواده اش را حفظ و عاقبت بخیر کند . خیلی مراعاتی و منطقی هستند . تلفنم زنگ می زند . پدر مظلومم پشت خط است . دلم می لرزد . وای به آبایی زنگ نزده ام . به دریا می زنم و دل پرخونم را می شورم . فعلا نباید پدر و مادرم چیزی بفهمند حتی دو خواهرم . باید معمولی صحبت کنم .

الو ... الو ... سلام حاجی ... سلام پسرم . بعد از احوالپرسی ؛ پدرم می گوید : امشب زنگ نزدی نگران شدیم پسرم . می گویم : باباجون خسته بودم از سرکار برگشتم خوابم برد . از داداش مهدی سؤال می کند می گویم گوشی اش هنوز خراب است انشاءلله  بزودی تماس می گیرد و با مادر مظلومه ام صحبت می کنم و تمام و به خدا می سپارمشان .

خدا کند چیزی از خاطره آن شب تلخ در ذهن ماه تمام من و حلمای عزیزم نقش نبسته باشد ! اگر شده بخاطر حلما و حسین و همسرم می خواهم زنده بمانم . نیمه های شب به لیلان رسیدیم . طبق قرار قبلی  به خانه پر از مهر و محبت پدر خانم رفتیم و به انتظار بازی سرنوشت نشستیم .

پدر خانم و مادر خانمم آشفته و ناراحت هستند . خبر ، ناباورانه و تلخ   است . نفس ها در سینه حبس شده است . آشفتگی راه گریه را بسته است . درد قفسه سینه ام که بعد از شنیدن خبر ، شروع شده است امانم نمی دهد .

سحر تلخ ترین شب تاریخ زندگی را خواهم دید ؟؟؟  ...

ادامه دارد ...

پسندها (11)

نظرات (6)

✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
2 شهریور 99 22:08
خدا رفتگانتونو بیامرزه و ب شما و پدر و مادرتون صبر عطا کنه😔
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
خداوند تمامی اموات و گذشتگان را بیامرزد و به شما و خانواده محترم سلامتی عطا فرماید .
✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
3 شهریور 99 3:15
روحشون شاد و یادشون گرامی🌹🌹🌹
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
ممنونم
سلامت و شادکام و پایدار باشید .
طاهرهطاهره
3 شهریور 99 3:38
 قلبم باخوندن سرگذشت داداشتون به دردمیادوپرازغصه میشه.
خدابهتون صبری زینب گونه عنایت کنه و روح هردوعزیزازدست رفته تون
قرین آرامش باشه وتواین روزای محرم سرسفره امام حسین مهمون باشن🖤
 
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
سپاس از محبت و توجهات شما دوست گرامی .
خداوند به شما و خانواده محترم سلامتی عطا فرماید و عاقبت بخیر باشید انشاءالله .
mahsamahsa
3 شهریور 99 18:41
عزیزم خدا رحمتشون کنه و بهتون صبر بده
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
متشکرم 
خداوند شما و خانواده محترم را در پناه خودش حفظ کنه .
مامان صدرامامان صدرا
4 شهریور 99 21:56
روحشان شاد و یادشان گرامی😔 صبر در برابر غم عظیمتون 😔🌷
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
سپاس از محبت های همیشگی شما
​​​​​​دوست و همراه گرامی .
مامانیمامانی
4 مهر 99 6:57
روحشان شاد🙁
مامان و بابای حلما و حسین
پاسخ
خداوند رفتگان شما را بیامرزد .