تابستان پرماجرای 98
آمده بود معرفت خود را به رخ بکشد .
با دامنی از گل های اطلسی و با چتری از سایه های محبت .
تمام ذکر و فکرش عافیت ماه من و مامانیش و آبجیش بود ...
تو را می گویم تابستان... خیلی مردی ...
ناز هستی و پر از نگاه خداوند ...
یقین سفارش امام رضا(ع) بود که پر کردی جان من و ماه من و جان مامی و جوجه قشنگشو از محبت و عافیت الهی .
کلاسهای تابستان مسجد قندی و فوتبال زدنهای چندین و چندساعته و پدر دربیاور "اسمی خان"(مدیرک ساختمان) در پارکینگ با علی آقا پسر همسایه و سایر دوستان .
خاطرات شیرین و بیاد ماندنی مسافرت شمال 98 .
نصف تابستانی در لیلان و بساط انگورچینی و دل سیر بازی کردن با پسر دایی ها و پسرعموها و همسن و سالهایت و ریزه میزه های فامیل .
مدرسه ماه تمام من امسال فرق می کند . دبستان قشنگ قدس دیگر کلاس پنجم ندارد و ماه تمام من برای پیمودن ادامه مسیر تعلیم و تربیت به مدرسه غدیر در کوچه اسدی منش می رود . مدرسه اش کوچک است و جمع و جور . امسال از دخترانه به پسرانه تغییر کاربری داده . به همین خاطر ریختش دلنشینه . ماه تمام من دیروز اول مهر به همراه باباجونش به مدرسه رفت و با شور و شوق زایدالوصف در میان جمع پرشور دانش آموزان عزیز سال تحصیلی جدید را آغاز نمود .
ولی آخر تابستان خاطره خوبی نداشت ؛ مشیت الهی جاری شد و اتفاق تلخ و ناگوار جوانمرگ شدن دخترعموی بابایی داغدارمان کرد . خداوند روحش را شاد و با حضرت فاطمه زهرا(س) محشور فرماید و یار و مددکار دختر نازنین هشت ساله و پسر شیرخواره 10ماهه اش باشد انشاألله ...
خدایا به حق کبریایی ات و به عظمت و جلالت قسمت می دهیم نعمت عافیت ، عافیت ، عافیت و عاقبت بخیری را برای ما و تمام بندگان عزیزت ارزانی کن .
مدرسه غدیر - روزی که برای تحویل لباس فرم به مدرسه رفته بودیم .
بازمانده از تابستان98 - بساط انگورچینی
حلمالوی مامان و جگرگوشه بابا در خانه پدربزرگ
روز اول مهر98 - آغاز سال تحصیلی جدید کلاس پنجم