«بِأَیِّ ذنبٍ قُتِلَت؟!» ...
منو با خودت ، کجا میبری؟
داری چه دلی از ، خدا میبری؟
لالا لالا...
لالا لالا...
یکم دیگه دووم بیار
یکم دیگه دندون رویِ جیگر بذار
مَشکُ یکی برده که برمیگرده زود
وقتی میرفت همش به فکر خیمه بود
مادر ، لالایی ..
گلم ، لالایی ..
عمرم ، لالایی
عمو به ما قول داده که آخر میاد با دست پُر
تا عموتو داری بخواب آروم دیگه غصه نخور
عمو رسید کنارِ علقمه صدای تکبیرش میاد
لالایی .. عموش رفته آب بیاره ..
* دل رباب شور میزنه ، نکنه یه وقت عمو نیاد، لحنش عوض شد*
لالایی ..
الهی بارون بباره ...
خبری از سقا نشد قلبمو آرامش بدم
یه ذره آب پیدا نشد شش ماهمُ آبش بدم
مادر ، لالایی ..
گلم ، لالایی ..
عمرم ، لالایی
و رباب از حال رفت...
افتاده سرت ، رو دست پدر
قامتشُ ببین ، شکسته پدر
خدایا شکرت شش ماهه مون امروز در مراسم شیرخوارگان حسینی مهدیه لیلان شرکت کرد...
دختر عزیزم انشاءالله که زینب وار تربیت و بزرگ بشی و زینبی زندگی کنی و زینبی عاقبت بخیر شوی .
الهی آمین🙏🙏🙏