حسین ماه تمام منحسین ماه تمام من، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره
حـــلمــاجـــونحـــلمــاجـــون، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

حـــــلما و حســــین

تعیین جـنسیت

چه مبارک سحری بود ساعت 8 صبح پنجشنبه دوازدهم دی ماه 87 ، بخش سونوگرافی کلنیک پارس کرج 2 نفر جلوتر از ما نوبت داشتند مامانی هی آب می خورد دل تو دلمون نبود .   دختر  یا پسر  بودنت برامون فرقی نداشت  انتظار به سر رسید نتیجه سونوگرافی را گرفتیم الهی صد هزار مرتبه شکر مولودمان پسر خواهد بود .   به هم تبریک گفتیم خیلی خوشحال بودیم دومین جعبه شیرینی ات را همون روز خوردیم با هزار آرزو و امید  مامان شروع کرد به آماده کردن سیسمونی ات...  .   ادامه دارد ...                   ...
15 مرداد 1392

حـکایت آن روزها

سال 87 بود تقریباً 3 سال از زندگی مشترک من و مامانی می گذشت و نزدیک یکسال بود از لیلان به کرج اومده بودیم . آرزوی بچه دار شدن تنها رؤیای زندگی من و مامان بود در لیلة الرغائب همون سال با خدای مهربون از هر دری سخن گفتیم و نام زیبایت را همان شب آرزو کردیم .   بگذریم خانم دکتر پریسا شعباندوست پزشک معالج مامان بود نزدیکی های یک ظهر قشنگ پاییزی در محل کارم ( ساختمان شهید مشکی تهران ) نشسته بودم ماه مبارک رمضان بود گوشیم زنگ خورد مامانی پشت خط بود الو ....صداش می لرزید حس و حال عجیبی داشت الو ...  آری جواب آزمایش مثبت بود .   وای که با چه ذوقی مرخصی گرفتم و سر راه پریدم یه جعبه شیرینی گرفتم وبا عجل...
1 مرداد 1392

بال های پـرواز بابا

حسین عزیزم می دونم که وبلاگت را  دیر شروع کردم منو ببخشین از این بابت کلی ازت شرمنده ا م                            البته تا اینجاش هم مدیون امیرعلی جون هستم ، عیب نداره میگن ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است . سر دو راهی مونده ام ، برام خیلی سخته  موندم که چه جوری ادامه بدم آخه تو الان چهار سالته یه دل می گه برگردم به گذشته و از چهار سال پیش پا به پا باهات راه بیام اونوقت حال را از دست می دهم  بعد یه دل می گه از حال بنویسم گه گداری هم گریزی به گذشته ات بزنم    اما ع...
1 مرداد 1392

سلام زندگـی سلام بابا مامانی

حسین یک ساعت پس از تولد :  باب با مام ما  ، ش...لام مم مم من  اوم...دم سلام ای عطر و بوی زندگانی    سلام  ای ماه مهر و مهربانی      مبارک باد میلادت    فدای ناز چشمانت ...
8 تير 1392