حسین ماه تمام منحسین ماه تمام من، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره
حـــلمــاجـــونحـــلمــاجـــون، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

حـــــلما و حســــین

مشخصات

  نام و نام خانوادگی : حسین خانی وزن: 3800 گرم قد: 51 سانتیمتر دور سر: 5/33 سانتیمتر دور سینه: 36 سانتیمتر ساعت و تاریخ تولد : ساعت ١٥:٤٥ روز یکشنبه مورخ ١٠/٠٣/٨٨ جراح : خانم دکتر شهیندخت داوودی محل تولد : بیمارستان مریم تهران     ...
8 تير 1392

روز تولّـــد

هوای شهر از حالی به حالی می شد روزها طوفانی ، گرد و غبار و شبها رعد و برق و بارانی ، بخاطر انتخابات ریاست جمهوری ، تهران خیلی شلوغ بود ، آشفته بازاری بود هفته شلوغ کاری بابا بود به جهت لزوم افتتاح خط راه آهن  اصفهان – شیراز ، شاه به  شیراز رفته بود و در غیاب او امین در تهران حکمرانی می کرد ، به هیچ صراطی باهم مستقیم نبودم و ...   بگذریم یکشنبه تا سه شنبه را سه روز مرخصی داشتم ، صبح یکشنبه زنگ در خونمون  بصدا درآمد آژانسیه پشت در بود با توکّل به خدای مهربون حرکت کردیم بیمارستان مریم طبق معمول شلوغ بود قبل از ظهر مامان بستری شد آناجون و آبایی به خونه برگشتند و من در اتاق انتظار همچنان چشم به مانیتور اعلا...
8 تير 1392

روزای آخـر

الهی چه جوریه چه قدّیه چه رنگیه چه شکلیه ؟...؟...رنگ چشاش ، ناز نگاش ، گریستناش ، خندیدناش ، خوشملیاش، ناز کردناش ، بهونه هاش ، شیطونیاش ، غر زدناش ، همبازیاش ، دست و پاهاش ، یواش یواش بزرگ میشه را رفتناش ، قدّ و بالاش ، چه جور میشه  دل بردناش ، برق صداش ؟...؟...؟         اینا سؤالاتیه که ماه آخر تولد بارها هر مامان و بابایی از خود و خدای خود می پرسند و رفته رفته که به تولد نی نی شون نزدیک تر میشن دل تو دلشون نیست ما هم از این قافله عقب نبودیم . ای خدا ! ای مهربون ! مسافرم از راه میاد نی نیم داره  دنیا میاد کاری بکن سالم بیاد ...   مامانی میگه این روزها خیلی شیطو...
15 مرداد 1392

نوروز سال88

ساعت ۱۵ و ۱۳ دقیقه و ۳۹ ثانیه روز جمعه٬ سی‌ام اسفند 87 لحظه تحویل سال نو ایرانی  بود ،     تعطیلات عید به خاطر شرایط ویژه مامان به شهرستان نرفتیم و از قبل تصمیم داشتیم  لحظه تحویل سال در حرم امام (ره) باشیم نماز ظهر را پشت سرنوه امام حاج سید حسن خمینی خواندیم و با زیارت و دعا و شکر پروردگار سال جدید را به عشق تو در حرم امام شروع کردیم البته دایی اسلام و زندایی که چند ماه از زندگی مشترکشون می گذشت تعطیلات عید تنهایمان نگذاشتند و شریک شادی هایمان بودند یادش بخیر ...  دای دای اسلام ببخشین از خودتون عکس نداشتم  . ادامه دارد ...          ...
1 مرداد 1392

تعیین جـنسیت

چه مبارک سحری بود ساعت 8 صبح پنجشنبه دوازدهم دی ماه 87 ، بخش سونوگرافی کلنیک پارس کرج 2 نفر جلوتر از ما نوبت داشتند مامانی هی آب می خورد دل تو دلمون نبود .   دختر  یا پسر  بودنت برامون فرقی نداشت  انتظار به سر رسید نتیجه سونوگرافی را گرفتیم الهی صد هزار مرتبه شکر مولودمان پسر خواهد بود .   به هم تبریک گفتیم خیلی خوشحال بودیم دومین جعبه شیرینی ات را همون روز خوردیم با هزار آرزو و امید  مامان شروع کرد به آماده کردن سیسمونی ات...  .   ادامه دارد ...                   ...
15 مرداد 1392

حـکایت آن روزها

سال 87 بود تقریباً 3 سال از زندگی مشترک من و مامانی می گذشت و نزدیک یکسال بود از لیلان به کرج اومده بودیم . آرزوی بچه دار شدن تنها رؤیای زندگی من و مامان بود در لیلة الرغائب همون سال با خدای مهربون از هر دری سخن گفتیم و نام زیبایت را همان شب آرزو کردیم .   بگذریم خانم دکتر پریسا شعباندوست پزشک معالج مامان بود نزدیکی های یک ظهر قشنگ پاییزی در محل کارم ( ساختمان شهید مشکی تهران ) نشسته بودم ماه مبارک رمضان بود گوشیم زنگ خورد مامانی پشت خط بود الو ....صداش می لرزید حس و حال عجیبی داشت الو ...  آری جواب آزمایش مثبت بود .   وای که با چه ذوقی مرخصی گرفتم و سر راه پریدم یه جعبه شیرینی گرفتم وبا عجل...
1 مرداد 1392

بال های پـرواز بابا

حسین عزیزم می دونم که وبلاگت را  دیر شروع کردم منو ببخشین از این بابت کلی ازت شرمنده ا م                            البته تا اینجاش هم مدیون امیرعلی جون هستم ، عیب نداره میگن ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است . سر دو راهی مونده ام ، برام خیلی سخته  موندم که چه جوری ادامه بدم آخه تو الان چهار سالته یه دل می گه برگردم به گذشته و از چهار سال پیش پا به پا باهات راه بیام اونوقت حال را از دست می دهم  بعد یه دل می گه از حال بنویسم گه گداری هم گریزی به گذشته ات بزنم    اما ع...
1 مرداد 1392

فــــــــرهـنگ لغات

  ای نام تو بهترین سرآغاز            بی نام تو نامه کی کنم باز حسین جون ! تو ماه تمام من و تموم هستی من در دنیایی .  گل همیشه بهارم  ! با تو پر شکوفه می شوم و بدون تو  دست خزان گل های هستی ام را پر پر می کند .  دلبندم ! این اولین مطلبی است که تقدیم وجو نازنینت می کنم امیدوارم که بپذیری . البته دست بابایی درد نکنه که انصافاً گل کاشته... فرهنگ لغات حسین در 2 سالگی   آ آ جون : آقاجـــون       آب بی به : آبمیوه        &nb...
1 مرداد 1392

تولدت مـبارک عزیزم

و خدا در این نزدیکیست ...                                                    حسین عزیز  امروز چهارمین سالروز تولدته وقتی قاصدک مهربون در  میان هزار بیم و امید خبر ولادتت و مهمتر از اون  خبر سلامتی تو و مامان  را بهم داد اشک شوق در چشمام  حلقه زد  عزیز دلم سلامتی تو و مامانی برام یه پیغام قشنگی داشت آری " خدا  در این نزدیکیست" .... ...
1 مرداد 1392