اندر احوالات این روزهای حسین
یه سلام گرم و ویژه به دوستان وبلاگی که در این چند وقت مرتباً جویای احوال بودند نه اینکه نبودیم بودیم نظرات تان را می دیدیم و شرمنده که دیر رسیدیم ... ماه تمام من حسین عزیزم ! خسته بودم چشم روی هم گذاشتم خوابم برد . خواب دیدم بامدادی بر سه ترسان و هراسانی که سر سفره ای گرد بودند اندر شدمی . یکی می خورد و دو دیگر گرسنه و در حال هلاک . آن دو به عجز و لابه از وی طلب قرص نانی کردند ، سوّمی سیر خورد و ماند و نداد . انبان گشودم سه گونه قرص نانی به کف آمد لواش بود و تافتون و شبه بربری .گرفتند و خوردند و بردند(غر و لندکنان)، نه شکری و نه تشکّری . گذشت و ...