حسین ماه تمام منحسین ماه تمام من، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره
حـــلمــاجـــونحـــلمــاجـــون، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

حـــــلما و حســــین

🏴ایام سوگواری سید و سالار شهیدان تسلیت باد .🏴

🏴رقـیه س ثابت کرد: اگر حسین ع را صدا بزنی، حسیـــن ع به خرابه هم می‌آید ... و اگر خوب تمنا کنی، حسین ع با سر می‌آید ...  حسیـن جان!  به حق مادرت زهرا س به خرابه ی دل ما هم سری بزن ...💝💗💟 ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ خدای من امام حسین (ع) چه کرده است با دلها که ضجه های "ماه تمام من" دل بابا را شخم زد .  🏴الو سلام بابا - سلام جان بابا 🏴کی می آیی بابا - تاسوعا عزیزم  🏴من پیرهن سیاهمو میخوام بابا - ​​​​​​ باشه باباجون با خودم میارم 🏴نه بابا من تا اون موقع نمیتونم صبر کنم . و دل بابا ریخت ... خدا حفطش ...
12 شهريور 1398

💝حلما بدون کمک می نشیند 💝

حلمای عزیزم جانکم دلبر بابا سلام .🌷💝😍 بیست روزی میشود ندیدمت دلم لک زده برات که ببویمت و ببوسمت و برات بخونم و تو برام خنده کنی ... فقط همین ..😍😍 نصف تابستان را هم که قرار است در زادگاه مامان و بابا کیف کنید ... خوش بگذره براتون عزیزکانم یه کم التماس هوای پاک ... مامان میگوید اما 5روز است بدون کمک می نشینی . اینقدم خوشحاله و خوشحالی که که نگو و نپرس ...خدارو شکر ...😍😍💟💟😝😝💞💞💞   همه روزهایت را دوست دارم باباجون ...6ماه و شش روزگی ات را بیشتر ...💝💝😍😍😍💗💗💗  البت بس که تکون تکون میخوری نمیذاری که مامانیش یه عکس درسته ازت بگیره 😍😍😝💗💗💞💞🌻🌻🌴🌴 💗😍 دختر کوچولوی نازم میگن شبا ، فرشته ها از آرزوی آدما ، قصه میگن واسه ...
9 شهريور 1398

" اولین سالگرد فوت داداشی"

شگفتا! وقتی که بود نمی دیدم، وقتی می‌خواند نمی شنیدم... وقتی دیدم که نبود... وقتی شنیدم که نخواند...! چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد وزلال، در برابرت، می جوشد و می خواند و می نالد، تشنه آتش باشی و نه آب ... و چشمه که خشکید،  چشمه از آن آتش که تو تشنه آن بودی بخار شد و به هوا رفت، و آتش، کویر را تافت  و در خود گداخت و از زمین آتش روئید و از آسمان بارید تو تشنه آب گردی و نه تشنه آتش،  و بعد ِعمری گداختن از غم ِنبودن کسی که،  تا بود، از غم نبودن تو می‌گداخت. و تو آموختی که آنچه دو روح خویشاوند را، در غربت این آسمان و زمین بی‌درد، دردمند میدارد و نیازمند بیتاب یکدیگر میساز...
2 شهريور 1398
1150 25 23 ادامه مطلب

ماجرای عشق خواهر به برادر

ماجرای عشق خواهر به برادر در شکم مادر ؛ خواهری که در شکم مادر خود دست برادر خود را گرفته تا سقط نکند (واقعی) . "سبحــــــان الله"  در کشور عمان  زنی دو قلو باردار بود یک دختر و یک پسر پزشکان به او گفته بودند که پسر یه مشکل داخلی داره . به والدین دو قلو ها گفته بودند که احتمال مرگ نوزاد پسر وجود دارد چه قبل از تولد و چه بعد از آن ... درد زایمان به درازا کشید و پزشکان چاره ای نداشتند جز عمل سزارین . هنگامی که شکم مادر را باز کردند پزشکان علت تاخیر زایمان دوقلوها را به چشم دیدند . ...
31 مرداد 1398

شش ماهگی پرنسس مامان و بابا

خدایا شکرت دختر عزیزمون امروز نیم ساله شد . وای که باورم نمی شود شش ماه از تولد حلمایی ها می گذرد .  واقعا چقدر زود گذشت .  آری دخترم ! تو که باشی روزهایمان  زود می گذرد . با بودن تو هر روزمون شیرین و شیرین و شیرینتر می شود .  کاش می توانستم این روزها را در قاب زمان فریز کنم . مرسی که هستی شش ماهگیت مبارک... 😍😍💗💗💗💝💝💝💟💟💟🌻🌻🌻🌻❤❤❤💓💓💓 "عیدت هم مبارک پرنسس مامان و بابا"   عید سعید غدیرخم بر تمامی دوستان عزیز نی نی وبلاگی مبارک باد .🌴🌴🌻🌻🌲🌲🌼🌼🌱🌱🌷🌷   ...
29 مرداد 1398

مســـافرت شمــــال98

 قند عســلای شیـــرین من ! امســال بخــاطر رعایت حال پرنسس مامان که گرمازده نشود قصد مسافرت شمال رو نداشتیم . به دلهــامون گفته بودیم که هوای توشمــال به سرش نزند تا خلســه شمــال 97  از تنمـــان برود و نیز غنچـــه قشــنگ باغ  زندگیمـــون خوب بشکفــد که آفتاب اذیتــش نکند و خم به ابرویـــش نیاید و توشمـــال برایـــش خوش بگـــذرد . 😍😍😍  انصافا شما باشی چه تصمیم می گیری  ...!!!!...؟؟؟  وقتـــی خداوند پیک رحمتـــش را بدون مزد و منــت به در خانه ات می فرستـــد تا هوای نور را در سرت بپـــروراند و خاکســـتر غمهــایت را به دریا بریزد و یک نطلــبیده ای را مرا...
24 مرداد 1398

عکس های 5ماهگی حلمایی💞💕

حلمای عزیزم به همین زودی به چشم برهم زدنی  5ماه از زمینی شدن قشنگت گذشت ... اینروزا همش دل دل میکنی که بلند بشی و بپری تو بغل . خیلی گوگولی و ناز شدی ... خدا رو شکر عشق مامانی هر روز شیرین و شیرین تر می شود...😍😍😍💋💋💟💟💟💟🌼🌼🌼🌻🌻🌻🌺🌺🌺🌹🌹🌸🌸🌷🌷🌷 عمر شیرینت بلند عزیزکم . هیچ عجله نکن برا بزرگ شدن . بموقع بزرگ خواهی شد ... این لحظه ها شیرینی و صفای خاصی دارد کودک دلبند من ...   5ماهگیت مبارک حلمای قشنگ مامان و بابا 💛💚💙❤💓💞💕🌼     ...
2 مرداد 1398

😍ماه تمام من در شرکت بابایی😍

هفته پیش گل پسری افتخار داد و همراه بابایی سرکار رفت و به آرزوی دیرینه اش رسید . اینقدر از محیط کار و بریز و بپاش های بابایی خوشش آمده بود که آخر وقت به زور و با وعده وعید دوباره آمدن به خانه برگشتیم . 😝😍😍شاد و پرانرژي بودنت هميشه آرزومه 🌼🌼💞💞😝😝     ...
1 مرداد 1398

💗☀️کلاس های تابستانی ماه تمام من☀️💗

تابستان جان یک دل سیر دعایت کردم که جان مرا هر دم پر می کنی از ماه تمام من . بیشتر بمان که ماه تمام من با خورشید داغ روزهای گرم و طولانی ات بیشتر خاطره سازی کند ، هر روز یک دل سیر بخوابد و  شب بیداری بکشد و تا صبح با لگوهایش بازی کند و خواب از سر حلما بپراند و حلما برایش خنده کند . ❤️😀😘💕💕💐 ماه تمام من ! زندگی همین هایش شیرین است . گاهی سخت و گاهی آسان . گاهی مشق داری و گاهی عشق می کنی... چه گاهی شیطنت می کنی و چه گاهی ماه تر از ماه می شوی احساس شیرینم برای شیطنت های دوران کودکی خودم تر می شود ... عزیزم ! این روزها برایت خواب و رویا خواهد شد . به هنگولی بگو که ظهرهای دم کرده تابستان نمی تواند گولت بزند و دوست د...
30 تير 1398